اما به ویژه برای این نوع افراد، زندگی در مناطق روستایی، کتابخانه ها می توانند ابزاری باورنکردنی باشند. وقتی سال آخر دبیرستان بودم، راهم را به نمایشگاه بین المللی علوم و مهندسی بردم. در آن سال، 1988، در ناکسویل، تن برگزار شد. اولین بار بود که پرواز می کردم و اولین بار بود که از خانه دور می شدم.
مصمم بودم که خودم را به عنوان یک هک نشان ندهم، به کتابخانه ای در آرکادیا رفتم و تمام کتاب های آداب معاشرت را که در قفسه ها بود بررسی کردم. آنها برای من آشنا بودند، کتاب های مرجع، کتاب های قوانین که در ذهن من تنها چیزی بود که مرا از ظاهر ظرافت و پیچیدگی جدا می کرد. من آن کتاب ها را بلعیدم.
من حدس میزنم میتوان گفت که اکنون، همه این اطلاعات را میتوان به صورت آنلاین پیدا کرد، اما پهنای باند پرسرعت آنقدرها که فکر میکنید در همه جا حاضر نیست. در سال 2019 موسسه خیریه Pew توضیح داد که تعداد آمریکاییهای بدون پهنای باند «میتواند بیش از 163 میلیون نفر باشد» و 40 درصد از مدارس و 44 درصد از بزرگسالان خانوادههایی با درآمد کمتر از 30000 دلار را شامل میشود.
من باید دولت جو بایدن را به خاطر استفاده از میلیاردها دلار از بودجه طرح نجات آمریکا برای کمک به رفع این شکاف دیجیتال تحسین کنم، اما برای کسانی که هنوز اینترنت پرسرعت ندارند، این کتابخانه ها هستند که به پر کردن این شکاف کمک می کنند.
باز هم در دانشگاه، نه تنها از نظر جسمی، بلکه از نظر روحی، خودم را در کتابخانه ها یافتم. اولین بار در کتابهای کتابخانه کالج بود که در مورد افراد آشکارا دگرباش دیدم و خواندم، اولین بار در مورد شورشهای استون وال و جنبش حقوق همجنسگرایان خواندم. کتابها در گوشهای از کتابخانه نگهداری میشدند که تقریباً هیچکس به آن سر نمیزد، اما من اغلب به آنجا میرفتم.
در پشته ها، متوجه شدم که تفاوت من غیرعادی نیست. تا آن زمان، حتی در دانشگاه، هرگز فردی را ندیده بودم که آشکارا دگرباش باشد.
و سالها پیش، زمانی که اولین کتابم را مینوشتم، خود را در شعبه اصلی کتابخانه عمومی شهر نیویورک دیدم، نه به این دلیل که نیاز به تحقیق داشتم – کتاب یک خاطره بود – بلکه به این دلیل که به نظر میرسید فضا بیشتر با این کار هماهنگ است. از نوشتن مثل رفتن به کلیسا برای دعا بود.